دلم آرام ران جاده را 

خوابی به چشمم می زند 

مستانه ران اسباب را 

باران به چشمم می زند 

راهی چون آن راه خراب 

خاری به پایم می زند 

مستانه با آبی شراب 

تلخی به کامم می زند 

دردی به سان تشنگی 

خشکی به کامم می زند 

عشقی به این پایندگی 

تیغی به جانم می زند 

عشقی به خودسازندگی 

مهری به جانم می زند 

از خود شروع کن بندگی 

جانی به جانم می زند