ولی گاهی انسان به قدری احمق می شود که حماقت های گاه و ناگاه خود را فراموش کند و خودش را عاقل ترین فرد جهان پندارد .
زن لیوان آب را به دست مرد می دهد . چشمان مرد می درخشد ولی آن را مخفی می کند .
روز ها می گذرد .
روز ها
تلخ یا شیرین
نور آفتاب کم و زیاد می شود ولی هیچ گاه از بین نمی رود
مبدا باد کجاست ؟
دل در طلب صاحب دل نعره زنان است
از کار خودش در عجب شیهه کشان است
آن دل که رود سوی زمین ساعت دل را
آن کوک کند در دل و این صاحب آن است