مراد اهل دل آن است که گفته اند وگرنه من هر چه بگویم گزاف بود

۵ مطلب با موضوع «پرونده ی انسانی» ثبت شده است

سرچشمه

دلم آرام ران جاده را 

خوابی به چشمم می زند 

مستانه ران اسباب را 

باران به چشمم می زند 

راهی چون آن راه خراب 

خاری به پایم می زند 

مستانه با آبی شراب 

تلخی به کامم می زند 

دردی به سان تشنگی 

خشکی به کامم می زند 

عشقی به این پایندگی 

تیغی به جانم می زند 

عشقی به خودسازندگی 

مهری به جانم می زند 

از خود شروع کن بندگی 

جانی به جانم می زند 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رهگذر

صدا

بعضی مواقع انسان ها بین دو راه باید انتخاب کنند 

در ظاهر شاید زیاد فرقی با هم نداشته باشند 

اما 

وجدانشون میگه که : اون یکی راه تهش اینه هااا . حواست هست . تو چرا اینطوری شدی . تو که اینطوری نبودی . ای بی وجدان . 

نمیدونم حرفش الکیه یا از سر دلسوزی . 

ولی میدونم اثرات زندگیمه 

حالا داره خط میده 

خدا عاقبت همه رو بخیر کنه 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رهگذر

ذهن

چند روزیست احساس میکنم ذهنم دوباره مسیر عود کردن را پیش گرفته است . 

در برهه هایی از زندگی دچارش شده بودم . مدتی طول کشید تا از بین بروند . البته اثرشان هم از بین رفت . بجز آخری که صورت مسئله را اندکی پاک کردم ; برای همین نصفه نیمه پاک شده بود . حالا احساس میکنم قصد برگشتن دارد . ولی راهش را کج کرده به سمت ذهن من . یعنی ذهن برای ذهن . 

نسبت به بدگویی کردن مردم راجع به مردم , قضاوت مردم راجع به مردم و دروع گفتن و این بساط ها حساس شده بودم . وجدان چروکیده می شد زیر بار این حرف ها . حالا منزوی شده ام . منزویه منزوی . حالا احساس میکنم نباید راجع به هیچ احد الناسی با کسی صحبت کنم . اسم هیچ فردی را نیاورم و تجربه ام را فقط در قالب فلان و فلان با دیگران به اشتراک بگذارم . 

تلنبار این همه تنهایی در سنین جوانی می شود انزوا از اجتماع . نه بهتر است بگویم فرار از همه ی حرف ها . دیگر حتی حرف زدن راجع به کسی که نمیشناسمش هم برایم سخت شده . آخر می گویم چه شده پسر ؟ چه با خودت کردی که اینقدر گوشه گیری . بعد میفهمم که رفتارم درست بوده , رفتار دیگرانم اطراف این غریبستان قریب نکوهیده است . هرچند همه باشند . می گویم نکند من ... نه اینکه جمعش صحیح است پس بگذار تفریقش هم صحیح باشد هرچند که حاصلش برابر یک باشد ... یک که بهتر است نگذار صفر حاصل این تفریق باشد . وقتی خودت را هم از دست بدهی دیگر ... دیگری در کار نیست باید دربرابرش بایستی . آرزو دارم سرانجامش نیکو شود . خدا کند همرنگ کسی نشوم . رنگ خودم را بیشتر دوست دارم . 

این را هم بگذار اسمش را وسواس بگذارند ... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رهگذر

کسی که به خودش مدیون است ...

به نام آنکه معنا بخش معناست 

بررسی آمار و احوالات درونی نشان میدهد انسان ها به طور عمده از خود بودن گریزانند . خب گریزانی ازچه ؟ و به کجا ؟ نکته ی جالب این است که هیچ کس شاید هم بجز عده ی معدودی نمیداند . بعضی ها هم عذاب وجدان میگیرند از این فرار از خود . ولی در کل نه معلوم است که جریان چیست و نه چیز دیگر 

فقط می دانیم که یک چیزی در درون مدام مارا اذیت می کند و ریشه ی مشکلات از آن است . 

شناخت کامل خود ریشه ی حل مشکل خود است وقتی که بخواهیم ریشه را درست کنیم نه ظاهر را . ترمیم ظاهر راحت است ولی با عبور از زمستانی به بهار دوبار همه چیز نمایان می شود مثل گذشته . زشتی ها در فصل رویش دوباره می رویند اگر ریشه ی آن ها هنوز قوت داشته باشد ... 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رهگذر

دارد هر روز اتفاق می افتد ...

جهل فراجسمی یعنی اینکه بدانیم که در همان لحظه داریم دست به عمل اشتباهی میزنیم ولی از حقیقت چهره برگردانیم . انسان ها به طور کلی از تغییر دوری میکنند چون تغییر دردی دارد که انسان را متحمل سختی میکند . انسان برای فرار از درد. و رسیدن آسایش زندگی میکند پس با خود می گوید که چرا دردی را بپذیرم و به آن خوش آمد بگویم با اینکه می دانم اینگونه که الان هستم راحت ترم . بر این گفته تاکید میکنم که تغییر مساوی با درد است ;آن لحظه که آدمی از روی شوق تصمیم میگیرد سحرخیز شود و آن را به عادات همیشگی خود اضافه کند به این فکر نمیکند که صبح فردا که بیدار شود (البته اگر بیدار شود) هزاران انگیزه ی دیگر و قوی تر دارد که دوباره بخوابد . وقتی میخواهد کمتر سخن بگوید تا بقولی سخنانش همچون در باشد چه ؟ خودمان میدانیم که داستانی بسی دراز است . چه باید کرد ؟ تغییر چه هست اصلا ؟ اصلا برای چه تغییر می خواهیم ؟ چگونه است ؟ اگر نشود چه می شود ؟


اصلا همه ی اینها درست ولی آدمی که هزاران بار با پاسخگویی به این سوالات انگیزه در او بوحود آمده است برای تغییر ; و همان هزاران بار را زمین خورده , آیا او دیگر به این راحتی ها عوض میشود ؟


مولانا میگوید هر جا که رسد درد همان جاست دوا


نمی دانم ... یکبار دیگر نوشته هایم را میخوانم ...

هوای سرد گرمای درون را زیاد میکند


زمین گرد است ولی هر گردی که گردو نیست ... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رهگذر